آموزش نکات تربیت فرزند

راهایی بهبود روابط مادر و دختر

1397/6/13 14:54
نویسنده : مشاور
274 بازدید
اشتراک گذاری

چنین پیشنهاداتی می تواند مادران را در کنار آمدن با دخترانشان کمک کند:

(اسنایدرمن ، استرپت 2002 ، ترجمه کرمی، 1386).

درک نوجوانی به عنوان فرایندی که سالها به طول می انجامد و تلاش برای حفظ روابط مستمر با دختر از طریق تعریف دوباره روابط
هشیاری نسبت به روشهایی که مادر به طور غیر مستقیم به دختر آموزش می دهد. دیدگاهای مادر از طریق رفتارهایش درباره ی جذابیت ، وزن ، جنسیت ، ارتباطات ، معیار های اخلاقی و شخصیتی و..... را در دخترش شکل می دهد.
برقراری روابطی نو به شکل رابطه (من و تو) یا رابطه بالغ – بالغ با فرزندان
ارزیابی واقع بینانه ای از خطراتی که در جامعه وجود دارد.
در جریان قرار دادن دختر در خصوص مسائل چون جذابیت ، مواد مخدر و سایر رفتارهای پر خطر، همچنین باید این گفتگو مستمر باشد و در سنین مختلف و بر اساس ویژگی های سنی دختر صورت گیرد. 
کنار گذاشتن پیش فرض های غیر واقع بینانه ای چون :
         تاثیر همسالان همیشه منفی است

         طغیان هورمونها سبب بد رفتاری نوجوان است.

         آنچه دخترم تجربه می کند با تجارب دوره نوجوانی من تفاوتی ندارد.

         و.....

هریس و هریس(1386) 5 توصیه اساسی به مادران دارند :

برای دخترت مادر باش نه بهترین دوستش .
به دخترت اجازه بده با رویاهای خودش زندگی کند .
زنی قوی و با اعتماد به نفس باش .
همسر خوبی باش ، زیرا چگونگی ارتباط آینده دخترت با مردان بستگی به روابط تو و همسرت دارد.
او را به سوی زندگی مستقل سوق بده( هریس و هریس ، ترجمه آرام نیا و حسینی ،1386).
مادر می تواند به شیوه های مختلفی از طریق زمینه سازی ، دختر را برای گفتگو آماده نماید و از طریق شیوه ای مشارکتی در صحبت با دخترش مصا لحه نماید. با دقت و نزدیکی به او گوش دهد و به او بیاموزد زمانی که مخالفت هایی وجود دارد، نباید از برقراری رابطه اجتناب نمایند و به جای آن در کنار هم بمانند ، موضوع را مورد بحث قرار دهند ، مذاکره نمایند و گاهی اوقات مصالحه نمایند. در دوره نوجوانی رغبت مادر به انجام این کارها و نمایش این که او برای انجام این کار در دسترس است جهت کاهش تعارضات با دختر اهمیت بسزایی دارد(کوهن ، سندلر، 2007).

استراتژیهایی وجود دارد که به مادران و دختران کمک می کند که تعارضات را به طور موثر تری حل نماید. کوهن ، سندلر( 2007) به مادران توصیه می کنند :

درجه هیجانات خودتان را چک نماید یعنی اینکه مادر بایستی ارزیابی کند که چقدر برای مواجهه آماده است. به عبارت دیگر برانگیختگی هیجانی او دقیقا چقدر است پس از ارزیابی چنانچه او احساس کند که از نظر هیجانی در سطح بالایی قرار دارد باید بداند که نمی تواند به طور واضحی بیندیشد و خودش را در گفتگو با دخترش کنترل نماید. بنابراین او می بایستی بیش از آغاز صحبت ، خودش را آرام سازد و صحبت ها را تا زمانی که کنترل کاملی بر خودش داشته باشد به تعویق بیندازد. بهره گیری از یوگا ، مراقبه ، گوش دادن به موسیقی ، و..... می تواند کمک کند. اغلب مادران به جای آرام کردن خود ناراحتی را برای همسر یا دوستانشان ابراز می کنند و این مسئله منجر به این می شود که در حقیقت آنها این موقعیت  هیجانی را دوباره مرور می کنند.

تعارض والد فرزندی – سرزنش مادر بر اساس باور های نادرست

باور نادرست موجب سرزنش مادر می شود. این باور تداعی کننده مادر خوب و مادر بد هستند و از آنجایی که تاثیر باور هایی منفی بیشتر است ، گرایش زیادی به نادیده گرفتن تلاشهای مادران وجود دارد. 4 باور اول نادرست و تداعی کننده مادر خوب هستند و 6 باور دوم مادر بد را به تصویر می کشند(کاپلان[1]2000 ، ترجمه قراچه داغی 1380).

معیار مادر خوب ، داشتن دختری کامل نیست .

مادران سرچشمه لایزال توجه و مراقبت هستند .

مادران به طور طبیعی می دانند چگونه فرزندانشان را بزرگ کنند .

مادران خشمگین نمی شوند .

مادران از پدران حقیرترند .

مادران بدون توصیه های متخصصان برای تربیت فرزندان خود ناتوانند .

نیاز های مادران تمامی ندارد .

نزدیکی و صمیمیت مادران و دختران ناسالم است .

اگر مادران قدرت پیدا کنند ، خطرناک می شوند .

مادران شاغل و خانه دار هر دو مادران بدی هستند .

باور های مادر خوب به شرایطی اشاره دارد که مادران می توانند به آنها برسند ، اما باورها در مورد مادران بد ، مادران را بد تر از آنچه هستند معرفی می کنند . از طریق باور شماره 1 وقتی چنین می پنداریم که معیار مادر خوب داشتن دختر کاملی است گرایش پیدا می کنیم در زمانی که دختر مطابق قالب های فرهنگی در اجتماع حضور پیدا نکند مادر را سرزنش کنیم که به دختر آموزش نداده است. حال آنکه اغلب دختران می کوشند به شیوه دیگری زندگی کنند ، دوستان متفاوتی انتخاب نمایند و به طور کلی اشتباهات مادران خود را تکرار نکنند. باور 2 که حاکی از سر شار بودن مادران از توجه و مراقبت است ، از کودکی توسط داستانها به دختران آموزش داده می شود مانند سیندرلا یا سفید برفی. چنین باوری سبب می شود زمانی که یک مادر نمی تواند مراقبت کاملی را از خانواده اش به عمل آورد ، سرزنش می شود. باور 3 بنا را  بر این می گذارد که مادران به طور طبیعی می دانند چگونه فرزندانشان را بزرگ کنند ولی واقعیت اینجاست که مادران به ویژه در خصوص اولین فرزند خود با آزمایش و خطا پیش می روند. گاه نیاز کودک را نمی شناسد و گاه راهای صحیح برآورده کردن نیاز ها را نمی دانند.

باور 4 حاکی از آن است که مادران عصبانی نمی شوند حال آنکه خشم می تواند در هر رابطه ای از جمله روابط بین مادر و دختر روی دهد. بر اساس این باور رابطه مادر و دختر باید دوستانه  ، محبت آمیز و سر شار از حمایت باشد و جایی برای خشم نداشته باشد. باور 5 به این مسئله اشاره دارد که مادران از پدران دون ترن هستند. این باور در جنبه های مختلف  زندگی خود را نشان می دهد. خانه داری بدون اجر ، جایی را برای تشکر اعضای خانواده نمی گذارد. از سویی دیگر چنین باوری سبب می شود که دختران خود و مادرانشان را حقیر ترارزیابی نمایند. باور6 به ناتوانی مادر به بزرگ کردن فرزندان اشاره دارد. گر چه نیاز به بهره گیری از نظرات کارشناسان در هیچ مسئله ای قابل انکار نیست ، اشکال در این باور است که مادران را نسبت به خود نامطمئن تر می کند و سبب می شود مادران به جای بهره گیری از نظرات کارشناسان اشکالات خود با دیگران در میان نگذارد و پنهان کاری کنند.

باور 7 به دریای بی پایان نیاز های مادر اشاره دارد. به نظر می رسد که جامعه  درماندگی  و احتیاج  در زنان را تشویق می کند. در این موقع ممکن است دختر نیاز خود به محبت را فراموش کند و به نیاز های مادر بپردازد. در این حا لت نیاز های دختر برآورده نشده باقی می ماند و در بزرگسالی از فرزند خود محبت را می طلبد. باور 8 نزدیکی مادر و دختر را ناسالم می داند. برحسب وابسته بودن در روابط مادر و دختر از شدت بیشتری برخوردار است. نزدیکی زیاد به زودی به وابستگی منسوب می شود و فاصله در روابط ، رفتاری غیر زنانه و فاقد مهر و محبتی که در این رابطه مورد انتظار است. باور 9 حاکی از اینکه قدرت مادران خطرناک است حال آنکه قدرت پدر خطری در بر ندارد. به نظر می رسد این باور نتیجه روابط کودکی باشد. مادر در زندگی کودک از قدرت فراوانی برخوردار است و شاید چنین باوری ما را به یاد صحبت های دوران کودکی مان می اندازد. در روابط مادر و دختر هر دو طرف از قدرت یکدیگر   می ترسند. دانش دختر مادر را می ترساند و علم و تجربه مادر و قدرتی که دختر از زمان کودکی در مادرش دیده است برای او ترساننده است.

باور 10 به سرزنش مادران خانه دار و شاغل می پردازد. شاغلین سرزنش می شوند زیرا به میزان کافی وقت برای خانواده و فرزندان نمی گذارد ، حال آنکه تحقیقات چنین مسئله ای را مردود کرده است .از سویی دیگر مادران خانه دار سرزنش می شوند زیرا برای دخترانشان الگوی یک زن کارآمد و امروزی نیستند(کاپلان ، ترجمه قراچه داغی ، 1380). تری اپیتر[2](1998) عقیده دارد بر خلاف باور عموم مردم ، دختران در دوره بلوغ ارتباط خود با مادرانشان را قطع نمی کنند بلکه آن را تغییر می دهند. به عبارت دیگر آنها تنها زمانی از مادر خود کناره گیری می کنند که نتوانند به طریقی روابط موجود را تلطیف کنند ، برخورد های مادر تاییدی برای (خود) در حال تغییرشان نباشد و یا دریابند که عشقی که در کودکی نثارشان می شده است هم اکنون به ضوابطی خشک تغییر شکل یافته است. اپیتر بین فردیت و جدایی تمایز قائل می شود. متمایز بودن از والدین به عنوان یک فرد به معنای فقدان ارتباطی نیرومند دوسویه نیست نوجوان برای نیل فردیت نیاز به ارتباط با والدین دارد و از طریق این ارتباط است که می توان به کسب تصدیقی برای مفهوم (خود) امیدوار باشد هر تنشی در روابط مادر و دختر برخاسته از صمیمیت و اتصال است نه ترک و جدایی ، به همین علت است که نتایج تعارضات مادر – دختر برای طرفین عمیق و دردناک است. اپیتر عقیده دارد که وقتی دختران به سن بلوغ می رسند ، اعتماد به نفس مادران متزلزل می شود زیرا روشهای حل تعارض که در گذشته کارایی داشتند اکنون پاسخ گو نیستند(اسنایدرمن ، استرپت 2002 ، ترجمه کرمی، 1386).


[1]-Kaplan

[2]-Terry Apterدانلود مقاله و پایان نامه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)